کسی از عشق می گوید
کسی از عشق می گرید
انسانی دوباره زاده می شود
و پوستی کهنه بر زمین می ریزد
از گذشته فقط خستگی را به یاد دارم
تا قبل از ملاقات چشم های تو
اما امروز
من می نویسم
گوش می دهم
گاهی به لبخندهایم نگاه می کنم
از تو بارها در ذهنم بافته ام
اما این اول راه است
باید دست به خلق بزنم
خلق مجسمه ای سفالی
برای تو
مجسمه ی گیاهی که ریشه هایش در آب است
و گلها هر کدام به رنگی
یکی برای صداقتت
دیگری برا سادگیت
آن یکی که غنچه است
برای ماندنت کنار من.
شاید بهتر بود کمی صبر می کردم
اما تو آنقدر عجیبی که
شعرهای شاملو
برایت کم است
امضا محبوب
عشق ,تو ,کسی ,گلها ,کدام ,صداقتتدیگری ,از عشق ,عشق می ,کسی از ,هر کدام ,گلها هر
درباره این سایت